منورالذهن

چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن، وقتی جماعت خودش هزار رنگ است...

دربست، از استادیوم تا شوش!

یکی از بحث‌های داغ این روزها، بازگشایی استادیوم برای ورود بانوان بود.

امشب اما با هر کیفیتی هم که بود، بالاخره تعدادی از زنان این سرزمین، برای پیروزی فرزندانشان تمام قد ایستادند و تشویق‌شان کردند و شادی‌شان را با آنها تقسیم کردند.

اما، بخش دیگری از زنان همین سرزمین، دور از این هیاهوها، شاید در همسایگی من و شما، در سکوت شب در دردشان غوطه‌ور...

بیایید برای ساعتی هم که شده، با آسانسوری، از طبقه متوسط یکی دو طبقه برویم پایین‌تر و بنشینیم پای دردشان. شاید در این سرمای خانمان‌سوز بی‌توجهی، گرمی محبتی هم نثار این دختران و زنان شهرمان شود.

می‌دانید در دل این زنان چه می‌گذرد؟ که همین تک سرپناهی هم که برایشان فراهم شده تعطیل نشود.

و من، دارم به فاصله طبقاتیِ آرزوها فکر می‌کنم...


پ.ن: اگه میخواید درباره دنیای زیر پونز شهر بیشتر بدونید، مستند «هیچکس منتظرت نیست» آقای محسن اسلام زاده شروع خوبیه.


سلام. سلام.سلام

حرفتان درسته،خیلیا اینطورین...

سلام بر شما
ممنون:)

فقط باید گفت امان از بی خیالی ما:((

میدونی خیلی روزگار عجیبیه.هر وقت از زمون شکایتی دارم یا از اوضاع زندگیم ناراضیم و فکر میکنم من مثلا(به ظن خودم)چه قدر بدبختم و فلان.بعد وقتی یاد به قول شما دخترها یا پسرها فرقی نمیکنه می‌افتم از خودم بدم میاد و میگم نکنه درد من درد نیست و من دارم ناشکری میکنم.هر چه قدر هم که اون درد من رو از پا بندازه اما حس بدی میگیرم و از خدا معذرت خواهی میکنم.

👌👌
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به نام خداوند نور و روشنایی

کلبه ای کوچک در میانه جنگلی به وسعت تمام حرفهای نگفته و قصه های شنیده نشده کاشته شده که قرار است روزی از میان شاخه های انبوه درختان، سربرآورد و به آسمان برسد.
((:اندکی کرم ریختن اینجانب+ Erfan طراحی شده توسط Bayan قدرت گرفته از