منورالذهن

چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن، وقتی جماعت خودش هزار رنگ است...

آواز گنجشک را دریابیم

هروقت پرده را کنار میزنم و پنجره بیان را باز میکنم، روحم تازه میشود. انگار از درون کلبه ام، کلبه ای کوچک و دنج وسط جنگلی رویایی، پنجره ای رو به جنگل بیرون باز کرده ام. اول صبح است و هوای تازه و بوی خوش و تصویر زیبای منظره از روبرو هجوم می آورند داخل. وسوسه میشوم، در را باز میکنم و قدم به دل طبیعت میگذارم.

خواب نمیبینم. در صحت عقل و کمال هوشیاری، انگار این صدای پچ پچ گنجشکهاست، صدای آخ گفتن علفها که پا روی سرهاشان گذاشته ام. آواز قناری ها در باد و حتی نگاه معنادار درختها را میشنوم. بی هدف به مسیرم ادامه میدهم. درختان مرتفع جنگل در تقسیم کاری نانوشته با خورشید خانم، سایه لطف همایونی خود را بر سر تمام موجودات جنگل مستدام کرده اند، اما خب گوشه کنارها هستند باریکه های بازیگوش نور که لایی کشان از کنار درختها رد شده و پایشان را به زمین رسانده اند. هر از گاهی باد سر شوخی اش را با شاخ و برگها باز میکند و قلقلکی حواله شان میدهد تا چرت روزانه شان را بپراند. همچنان ادامه میدهم. کبوتری روی دوشم نشسته و مشغول درد و دل کردن است. دلش پر است از مهمان نوازی درختها. درختانی که سرهایشان را در میان ابرها پنهان کرده اند و به زمین و اهل جنگل فخر میفروشند. ای کاش باد ابرها را تکان میداد تا صدای خورشید به درختها برسد. وضعیت اینگونه است که از درختها تکبر و از بقیه جنگل تنفر. درختها همگی دست به یکی کرده اند و بوی تکبرشان را باد به جای جای جنگل رسانده و بقیه ساکنان این خانه را کلافه کرده است. بی اختیار و با آهی از جان، به مسیرم ادامه میدهم. از دور کارگران سخت کوشی سبز میشوند که مثل صیادی به جان جنگل و درختانش افتاده اند. صدای اره ها در هیاهوی آواز چکاوک و رقص دلنواز شاخ و برگها و جریان آب گم شده است. انگار گوشیِ صداگیر به جای آنکه در گوش آن کارگرها باشد در گوش ماست که هیچ صدایی نمیشنویم. باد هم با بی تفاوتی هرچه تمام تر مسئولیت رساندن این صداهای مهیب به اهل جنگل را به عهده نمیگیرد.

ای کاش باد به خودش بیاید تا دوباره مثل قبل همه اعضای خانواده جنگل را دور هم جمع کند. اگر درختی نباشد جنگلی نیست و اگر جنگلی نباشد، دیگر باد هویتی ندارد. هویت باد به نوازش دادن برگ است، به رساندن صدای آواز گنجشک به گل، به عوض کردن مدل موی چمن. به قلقلک دادن درخت و رسانده هوای تازه به شاپرک.

ای کاش نسیمی این پیام را به باد برساند که مواظب آواز گنجشک باش!

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به نام خداوند نور و روشنایی

کلبه ای کوچک در میانه جنگلی به وسعت تمام حرفهای نگفته و قصه های شنیده نشده کاشته شده که قرار است روزی از میان شاخه های انبوه درختان، سربرآورد و به آسمان برسد.
((:اندکی کرم ریختن اینجانب+ Erfan طراحی شده توسط Bayan قدرت گرفته از