منورالذهن

چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن، وقتی جماعت خودش هزار رنگ است...

کوچه پر از رد قدم های توست...

حالا دیگر دو سالی میشود که نیستی

تو پناهشان بودی

دخترکان و پسرکان کوخ نشین سراغت را میگیرند

کجایی پس؟


پ.ن: این روزها سالگرد روزی است که بچه یتیم ها برای بار دوم حس بی پدر شدن را چشیدند :((


ان شاءالله راهش پابرجا و مرامش باقی ست.

دقیقا با همین ادبیات رسمی ای که شما گفتید منظورم نبود ولی خب مضمونش همین بود:)))

ما هم حس یتیمی رو برای اولین بار چشیدیم.

داغ بزرگی بود...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به نام خداوند نور و روشنایی

کلبه ای کوچک در میانه جنگلی به وسعت تمام حرفهای نگفته و قصه های شنیده نشده کاشته شده که قرار است روزی از میان شاخه های انبوه درختان، سربرآورد و به آسمان برسد.
((:اندکی کرم ریختن اینجانب+ Erfan طراحی شده توسط Bayan قدرت گرفته از