منورالذهن

چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن، وقتی جماعت خودش هزار رنگ است...

سفر با سبزه ای جادویی به اونور آب:))

خانم سین دال تو آخرین پست شون (ببینید!) از لزوم کاشتن سبزه عید صحبت کردن و درباره کار بزرگی که برای بشریت کردن:)) توضیح دادن، که جامعه ای را که داشت غرق میشد در یک افسردگی عمیق، آنهم از جنس بی ذوقی اش نجات دادند و از شما مخاطب محترم خواسته اند که خوشحال باشید و بدون اینکه اندکی «خب که چی؟» به دلتان راه دهید، برای اینکه یکسال دیگر فرصت زندگی داریم، اینکه میتوانیم یکبار دیگر به تماشای شکوفه های درخت سیب بنشینیم و به ترک دیوار عشق بورزیم و خیلی اتفاقات خوب دیگر که احتمالا به قرینه معنوی حذف شده! جشن بگیریم...
و یک نشانه بسیار گویا برای این حس شادمانی و به استقبال این جشن رفتن چیست؟ احسنت به شما، سبزی کاشتن است.
در قسمت نظرات شعری نوشتم، شعری که بعد از ارسال، کاملتر هم شد و دلم نیامد اینجا برای شما و ثبت در جریده تاریخ! منتشرش نکنم.
پیشاپیش از حضرت سهراب بخاطر کاری که با شعر زیبایشان کردم عذرخواهم:))

عیدتون هم پیشاپیش مبارک باشه.

سبزه ای خواهم کاشت. خواهم انداخت به آب
دور خواهم شد از این خاک غریب...
که در آن هیچ‌کسی نیست که در بیشه ی عشق، سبزه ای بّکارد.
دور باید شد، دور
مردمان غرق در افسردگی بی ذوقی...
هیچ آینه تالاری، سرخوشی ها را تکرار نکرد...
چاله آبی حتی، مشعلی را ننمود.
دور باید شد، دور
همچنان خواهم راند...

پشت دریاها شهری است
که در آن سبزه ها بسیارند.
مردمانی که دگر، «خب که چی؟» گفتن را، جرم می انگارند...
همه شهر قرنطیه ولی
خانه ها بوی طراوت دارد
و دل از حرص تهی. همه در فکر همند
هرکسی را کاری است، از برای کمکی بر دگری
قلب ها در تپش از بهر دگر همنوعان
آخر اینجا عید است...
کرونا هست ولی، پنجره ها رو به تجلی باز است
ترک دیوارها، موسیقی احساس تو را می شنوند :))
بام ها جای کبوترهایی است، به فواره عشق بشری می نگرند
مردم شهر به یک سبزه چنان می نکرند، که به یک شعله به یک خواب لطیف
شاعران وارث آب و خرد و روشنی اند
پشت دریاها شهری است
سبزه ای باید کاشت...

پ.ن: انصافا لذت بردین از اینهمه ذوق بنده؟ نه انصافا... (متاسفانه مجددا حس خودشیفتگی نگارنده گل کرده. شما به دل نگیرین:)) )
پ.ن تر: نمیدونم چرا هیچ وقت تو انتخاب عنوان نوشته هام موفق نبودم :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به نام خداوند نور و روشنایی

کلبه ای کوچک در میانه جنگلی به وسعت تمام حرفهای نگفته و قصه های شنیده نشده کاشته شده که قرار است روزی از میان شاخه های انبوه درختان، سربرآورد و به آسمان برسد.
((:اندکی کرم ریختن اینجانب+ Erfan طراحی شده توسط Bayan قدرت گرفته از