منورالذهن

چقدر سخت است همرنگ جماعت شدن، وقتی جماعت خودش هزار رنگ است...

از فواید زندگی در جنگلی دور افتاده به نام بیان!

وسط این امتحانات مجازی که ظاهرا پایانی هم ندارد، حوصله ام که سر میرود در کلبه ام را باز میکنم و کمی نفس میکشم...

دیدن و شنیدن و خواندن حرفهای جماعتی که نه برای دیده شدن مینویسند و نه برای کسب درآمد، بلکه هرچه هست از دل برآمده، خب به دل هم مینشیند دیگر.

چقدر اینجا هوا خوب است...

مثل صبحی دل انگیز

در وسط جنگلی بکر

در مه

که ساعتی قبل

باران با نم نم قطراتش

برگهای درختان را نوازش کرده باشد.

و آرام و بی صدا

بوسه ای از گلبرگ گل ها گرفته باشد.


چه توصیفات خوبی :)

لطف دارید:)

از جنگل گفتید یاد کتاب کافا در کرانه افتادم 

 

با اینکه توصیف خیلی زیبایی کردید اما نظر شخصی هر فرد متفاوته .. جنگل برای من مکان مقدسیه ... نه به نظرم بیان شبیه جنگل نیست

ممنون از پیامتون:)
ولی
برای من که هم تو توییتر بودم و هم اینستاگرام و هم دورادور بلاگ هایی مثل ویرگول، اینجا حکم همون جنگل رو داره. البته ممکنه دیگه بکر نباشه و آدمایی اومده باشن و قدرنشناسانه زمینش رو آلوده کرده باشن، ولی هواش همون هواس...

اگه اینجا نبود؛من می‌پرسیدم.جدن میگم.

راستش چندبار خوندم پیامتون رو
ولی متوجه نشدم:))
چیو میپرسیدید دقیقا؟

اومدم بگم اگربیان نبود من میپوسیدم.

آها :)
خب خدا رو شکر که بیان هست و اینجا میتونید ما رو نیم ساعت سر کار بذارید:)))
۱۵ تیر ۰۰ , ۰۲:۰۹ منور الذهن

به حدی شرطی شدم که هر امتحان که تموم میشه یه دور با بیان خستگی در میکنم برا امتحان بعدی:))

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
به نام خداوند نور و روشنایی

کلبه ای کوچک در میانه جنگلی به وسعت تمام حرفهای نگفته و قصه های شنیده نشده کاشته شده که قرار است روزی از میان شاخه های انبوه درختان، سربرآورد و به آسمان برسد.
((:اندکی کرم ریختن اینجانب+ Erfan طراحی شده توسط Bayan قدرت گرفته از